رمان کاریزماتیک چارلی وید فصل 5481

خواندن فصل 5481 از رمان کاریزماتیک چارلی وید انلاین رایگان.

فصل 5481

متئو ناناکو را بسیار تحسین و تأیید کرد، اما خود ناناکو بسیار متواضع بود.

پس از تعظیم عمیق، او با قاطعیت گفت: "از شما استاد هانگ برای تعریف شما متشکرم."

"در مقایسه با شما، من فقط یک دانش آموز دبستانی هستم که تازه شروع کرده ام."

"من جرأت نمی کنم یک نابغه هنرهای رزمی نامیده شوم."

"اکنون من راه درون نگری را پیدا کرده ام، بنابراین باید سخت کار کنم."

متئو ستایش کرد: "علاوه بر استعداد، تکنیک هنرهای رزمی خوب دومین عنصر تمرین هنرهای رزمی است."

"و مغرور یا تندخو نبودن اولین عنصر تمرین هنرهای رزمی است."

"سه عنصر، خانم ایتو این سه را در انحصار خود درآورده است و آینده بی حد و حصر خواهد بود!"

ناناکو دوباره تعظیم کرد، "از تایید شما متشکرم، دانش آموزان باید تمام تلاش خود را بکنند!"

متئو سری تکان داد، لبخند زد و گفت: «وقفه ناهار کوتاه است.»

"بیا بریم غذا بخوریم، بعد از ظهر ادامه می دهم."

ناناکو لبخندی زد و سرش را تکان داد و گفت:

من نخواهم رفت، عجله خواهم کرد و به تحکیم ادامه خواهم داد!

آئوکسی که در کنارش بود، با دیدن او که خیلی سخت کار می کرد، سریع گفت:

«پس من هم نمی‌روم! می‌خواهم روش ناناکو را امتحان کنم!»

متئو نمی دانست که آن دو در حال حاضر در مورد چه چیزی صحبت می کنند،

با این فکر که ناناکو تجربه ای به آکسو داده است، بنابراین با لبخند گفت:

"بسیار خوب، اگر شما دو نفر به تشویق و کمک کردن یکدیگر ادامه دهید."

مطمئناً با نصف تلاش خواهید توانست دو برابر نتیجه بگیرید!

بعد از آن لبخندی زد و گفت: پس مزاحم شما دو نفر نمی شوم.

آن دو با عجله برای خداحافظی تعظیم کردند و پس از دیدن متئو در حال رفتن،

با عجله دوباره روی فوتون نشستند.

آئوکسو نمی توانست صبر کند، پس سریع پای ضربدری نشست و با هیجان گفت:

"ناناکو، همانطور که شما گفتید، اکنون آن را امتحان خواهم کرد!"

ناناکو سری تکان داد و گفت: "مطمئن باش که چیز دیگری در ذهنت نیست."

هنگامی که شروع به شستشوی مغزی خود کردید، ناخودآگاه بگویید که واقعاً متوجه شده اید روح شما از بدن شما خارج شده است.

"پس دیگر نباید از هیچ حرکتی در اطراف خود ناراحت شوید."

"به دنبال آن مکان بلند در قلب خود بگرد و وقتی آن را پیدا کردی"

"پرش، قطعا چیزی به دست می آورید!"

"آره!" آکسو به شدت با تکان دادن سر گفت: «من هم از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم.»

برای مردم عادی، اگر راهی برای شکستن پیدا کنند،

آنها آن را بزرگترین راز در قلب خود خواهند دانست،

و به ندرت آن را برای دیگران فاش می کنند.

اما ناناکو اصلاً هیچ رازی را حفظ نکرد و حتی تمام جزئیات را با جزئیات برای او توضیح داد.

که باعث شد Aoxue از او تشکر کند و او را بسیار تحسین کند.

با این حال، این دو دختر در حال حاضر کلمات مودبانه زیادی نداشتند.

بعد از اینکه Aoxue مستقر شد، او شروع به تمرکز بر روی یافتن یک پیشرفت بر اساس روشی که Nanako معرفی کرد، کرد.

از طرف دیگر ناناکو بی سر و صدا تلفن همراه را با حالت پرواز روشن از زیر فوتون بیرون آورد.

حالت پرواز را خاموش کرد و به سرعت برای چارلی پیام فرستاد.

چارلی انگشتانش را دید که برای مدتی روی صفحه در حال پرواز بودند،

و تلفن همراه در جیبش بلافاصله لرزید،

و او می دانست که این باید پیام او باشد.

گوشیش را در آورد و دید که اوست.

ناناکو در این پیام گفت: «آقای. چارلی، من یک خبر عالی برای به اشتراک گذاشتن با شما دارم!

چارلی وانمود کرد که چیزی نمی داند و پاسخ داد

«چه خبر خوبی؟ در مورد آن به من بگویید.»

ناناکو پاسخ داد: "من قبلاً به روش نگریستن به نصف النهارها و به گردش درآوردن چی واقعی مسلط شده ام!"

"به بیان دقیق، من در حال حاضر یک جنگجو واقعی هستم!"

چارلی وانمود کرد که متعجب است، "واقعا؟!"

«به این سرعت به یک جنگجو دست پیدا کردی؟! خیلی سریع نیست؟»

ارسال نظر